به گزارش آیزندگی، زیاد در روابط خود را نادیده نگیرید/ فداکاری همیشه خوب نیست!، فداکاری و ازخودگذشتگی در روابط عاطفی تا چه حد لازم است و آیا عزتنفس خود ما را از بین نمیبرد؟ چطور گذر زمان عشق را از بین میبرد و باعث میشود خصوصیاتی را که زمانی در طرف مقابل دوست داشتیم دیگر دوست نداشته باشیم یا آزارمان بدهد؟
با اینگونه احساسات چه باید کرد؟ بهتر نیست عاشق شویم اما از حال خود غافل نشویم؟ گاهی در بعضی روابط یک طرف شنیده و دیده نمیشود یا خواستههای خود را نادیده میگیرد و عاقبت رابطه را ترک میکند.
با دکتر یدا… دمیرچی، روان شناس بالینی و مدرس دانشگاه در این زمینه گفتوگو کردهایم.
چه عواملی در روابط عاطفی مهم هستند؟
هنگام وارد شدن در روابط عاطفی خصوصا در سنین پایین هم «رابطه» مهم است و هم «برآورده شدن خواستههای دو طرف». البته خود رابطه به تدریج تبدیل به خواسته میشود و کمکم جایگاه خواسته اصلی را میگیرد، مثلا اولویت انتخاب «بودن با شریک عاطفی» است، نه حضور در جمع دوستان یا خانواده. البته ابتدای رابطه این کارها خیلی زیبا به نظر میآیند و نشانه وفاداری است. شریک عاطفی هم اینگونه رفتارها را تشویق میکند اما به تدریج عادت میشود که «یک نفر» همیشه «مطابق میل دیگری» رفتار کند.
تشویق و تایید کسی که او را دوست داریم هم جای «خواسته واقعی» خود ما را میگیرد. به این ترتیب برای تایید گرفتن طرف مقابل اغلب کوتاه میآییم اما بعد از مدتی وقتی به گذشته نگاه میکنیم، حس «قربانیگری» داریم چون فکر میکنیم پس خواستههای خود ما کجا هستند و چه میشوند؟
به نظر میرسد رابطه خیلی خوب پیش میرود ولی خشمی احساس میکنیم که حتی اگر دیگران هم علت واقعی آن را به ما گوشزد کنند نمیتوانیم آن را بپذیریم.
خود افراد چطور متوجه اشتباهاتشان میشوند؟
وقتی افراد در رابطه بیش از حد خواستههای خود را نادیده میگیرند، متوجه میشوند خیلی وقت گذاشتهاند اما علایق خود را نادیده گرفتهاند. همین موضوع عامل اصلی به وجود آمدن خشمی در آنها میشود که نمیتوانند فضای موجود در اینگونه روابط را تحمل کنند و تاب بیاورند. البته عامل اصلی خود فرد است چون شرایط ابتدای رابطه به نظرش لذتبخش است ولی پس از مدتی رابطه یکطرفه و به نوعی فقط منفعت طرف مقابل مهم تلقی میشود بنابراین طبیعی است وقتی موازنه برقرار نشود، یک نفر احساس میکند ضرر کرده است.
اگر جدولی را در نظر بگیریم که یک طرف «خواستههای خودمان »را قرار دهیم و طرف دیگر هم «حفظ رابطه» قرار داشته باشد، زمانی که به فکر حفظ رابطه باشیم، چرخه رابطه منفعلانه است و هر بار با نادیده گرفتن خود خشم پنهان ما بیشتر میشود. البته برعکس این ماجرا هم زمانی اتفاق میافتد که خواسته خود را در اولویت قرار میدهیم که به این ترتیب هم رفتار«منفعلانه پرخاشگر» خواهیم داشت. این نوع برخورد در رابطه باعث میشود کسی از ما خوشش نیاید و بیشتر افراد به دلیل ترس کنارمان بمانند.
در حالت بعدی ما در ظاهر موافقت میکنیم اما در عمل و ته دلمان ناراحت هستیم که چرا همیشه مطابق میل طرف مقابل رفتار میکنیم. به این ترتیب خشم زیادی نسبت به او پیدا میکنیم و دلخور میشویم بنابراین کیفیت رابطه تنزل پیدا میکند. اینجا نه خود به خواستهمان رسیدهایم و نه توانستهایم رابطه را حفظ کنیم بنابراین رفتارهای منفعلانه، پرخاشگرانه و منفعل-پرخاشگرانه راه به جایی نمیبرند و درست نیستند.
رفتار درستی که میتواند در رابطه نتیجهبخش باشد، کدام است؟
رفتاری درست است که در آن هم «خواسته خودمان» را محترم بدانیم و هم «رابطه» را و هم «خواستههای طرف مقابل» را. به این ترتیب اگر تقاضایی از ما شود بدون هیچ غر و گله و شکایت و حاشیهای آن را انجام میدهیم و خودمان هم رضایت داریم چون مطابق «ارزش شخصی زندگی خود» رفتار میکنیم اما وقتی تمایل به انجام کاری نداریم باید صادقانه آن را مطرح کنیم، البته باید به روش کاملا محترمانهای آن را مطرح کنیم، بهگونهای که طرف مقابل ناراحت نشود. در واقع بهترین رفتار در ارتباط رفتار «جراتورزانه» است. در این روش «باجدهی» و «باجگیری» وجود ندارد و بهگونهای رفتار میشود که هر دو طرف «برنده» باشند. به این ترتیب هم رابطه حفظ میشود و هم دو طرف به خواسته خود میرسند.
ویژگی رفتارهای جراتورزانه این است که ما بتوانیم هم قدرت «نه» گفتن داشته باشیم و هم «نه» شنیدن. همچنین اگر دلخوری از کسی داریم آن را با صراحت به زبان بیاوریم و بیان کنیم. اگر هم کسی از ما دلخوری دارد، اجازه دهیم با صراحت حرفش را بزند، حتی تشکر کنیم که شجاعانه و با صداقت خواستههای خودش را با ما مطرح کرده است. اینگونه رفتار کردن در هر رابطهای الگویی است که دو طرف بتوانند از رابطه لذت بیشتری ببرند.
چه کسانی ممکن است بخواهند از روابط عاطفی سوءاستفاده کنند؟
در ردهبندی تیپهای شخصیتی یک نوع تیپ شخصیتی «استثمارگر» وجود دارد. ظرف «نیاز به قدرت» این افراد بسیار بزرگ است و به راحتی پر نمیشود. این افراد دوست دارند بر دیگران سلطه داشته باشند، از آنها بیگاری بگیرند و خواستههای خودشان را خیلی جدی میگیرند، در حالی که نسبت به خواستههای دیگران بیتفاوت هستند. این افراد مانند افراد «خودشیفته» رفتار میکنند و با توجه به اینکه نیاز به قدرتنمایی دارند، اصرار میکنند فقط به خواستههایشان برسند ولو اینکه انجام آن با ضایع کردن حقوق دیگران باشد.
مهم این نیست که طرف مقابل ما چه شخصیتی دارد، بلکه مهم این است که ما آگاه باشیم و حتما به خواستههایمان اهمیت بدهیم؛ یعنی به نوعی عزتنفس خودمان را حفظ کنیم و به خودمان احترام بگذاریم. البته اگر احترام به خودمان بیش از احترام به دیگران باشد، «خودشیفته» تلقی میشویم. اگر هم به دیگران بیشتر احترام بگذاریم و برایشان بیشتر ارزش قائل شویم، تبدیل به «قربانی» میشویم. بهترین حالت این است که به خودمان و دیگران به یک میزان احترام بگذاریم.
چطور میتوان مانع باجگیری عاطفی شد؟
برای کسانی که در رابطه باج میدهند باید مدام احساس ارزشمندی قائل شد و ارزشهایشان را به آنها یادآوری کرد. البته شخصیتهای مقابل این افراد تنها زمانی میتوانند چنین کاری انجام دهند که نگاه انسانی و بالغانهای داشته باشند تا بتوانند به فرد مقابل گوشزد کنند خود او هم ارزشمند است؛ البته که در ارتباط خواستههای هر دو طرف مهم است.
فراموش نکنیم خود فرد هم میتواند از راههای مختلف آموزش ببیند تا عزتنفس خود را بیشتر کند. درواقع، افراد با باور ارزش و برابری یکسان میتوانند بیشتر به خواستهها و علایق دیگران توجه داشته باشند. یکی از حقوق اساسی که اصلا نباید در آن تردید داشت این است که «هر شخص حق دارد به عنوان انسانی برابر مورد احترام قرار بگیرد» با توجه به چنین حقی هیچ کس نباید در هیچ رابطهای به فرد مقابل اجازه دهد حقوقش را نادیده بگیرد. بعضی افراد به خود اجازه نمیدهند حق و حقوقشان را بگیرند چون جرات این کار را ندارند. در واقع داشتن ترس مانع انجام چنین کاری میشود. همین موضوع باعث میشود دیگران به راحتی بتوانند به آنها زور بگویند.
توجه داشته باشیم اگر خود فرد قربانی تبدیل به فردی خلاق شود که بتواند زندگیاش را بازآفرینی و علایق و خواستههایش را تعریف کند، هیچ کس نمیتواند حق و حقوق او را نادیده بگیرد. ضمن اینکه به این ترتیب خود فرد زورگو و سلطهگر هم یاد میگیرد باید انسانی رفتار کند.
گاهی توجیه افرادی که نمیتوانند حق خود را در روابط عاطفی بگیرند و احساس قربانی شدن میکنند، این است که افراد خیلی خوبی هستند و به راحتی اجازه میدهند دیگران به آنها زور بگویند، در حالی که باید توجه داشته باشند چنین کاری ناشی از خوب بودن آنها نیست، بلکه از روی ترس و نداشتن قاطعیت لازم است. درواقع اگر چنین افراد ضعیفی وجود نداشته نباشند، افراد خودشیفته و زورگو هم تا این اندازه قدرتمند نمیشوند و به خود اجازه نمیدهند دیگران را استثمار کنند. فراموش نکنیم اگر فرد زورگو هم کسی را پیدا نکند تا به او زور بگوید نمیتواند به راحتی به کار خود ادامه دهد.
منبع: سلامت