به گزارش آیزندگی، وقتی دوست داریم همیشه بهترین باشیم و نمیتوانیم بپذیریم کسی در زمینهای از ما بالاتر باشد، احساس خوبی نخواهیم داشت و به این ترتیب حتی سلامتمان هم به خطر میافتد. میل به کامل بودن فرصت کسب درآمدهای بالا و عملی شدن ایدهها را از ما میگیرد اما خوشبختانه با شناخت کمالگرایی و راههای مقابله با آن میتوان به آسانی آن را از بین برد و به موفقیتهای بیشتری رسید.
کمالگرایی
کمالگرایی در زمانهای مختلف زندگی متفاوت است. با توجه به اینکه دوران نوجوانی دورهای است که فرد با بحرانهای خاصی روبرو میشود و نسبت به موضوعاتی که قبلا دریافت کرده تردید میکند، با مفاهیم جدیدتری هم در ارتباط است و دائم سوالاتی در مورد هویت خود و اطرافیانش به ذهنش خطور میکند. بنابراین اگر در این زمان عزتنفس کافی نداشته باشد به سختی میتواند پاسخی برای سوالاتش بیابد. کمالگرایی هم یکی از موضوعات مهمی است که نوجوان با آن روبرو میشود.
میل به کامل بودن به طور کلی یعنی فرد از اینکه خود واقعیاش را آنگونه که هست، بپذیرد گریزان است، از خطا میترسد و دنبال ایدهآلهایی است که اغلب با دنیای واقعی همخوانی زیادی ندارند. به این ترتیب هرچقدر ناهمخوانی بین ایدهآلهای نوجوان با دنیای واقعی بیشتر باشد، کمالگرایی هم بیمارگونهتر و منفی خواهد بود.
پذیرفتن واقعیت
یکی از عواملی که باعث میشود نوجوان کمالگرا شود، داشتن ذهن آرمانی است؛ یعنی نمیتواند واقعیات را آنگونه که هست، بپذیرد. در واقع ذهن کمالگرا بیشتر از آنکه به مسیری که در آن حرکت میکند، توجه داشته باشد، به هدفش و موفق شدن نگاه میکند. اینگونه رفتارها به نوعی کمالگراییهای منفی محسوب میشوند؛ یعنی در کمالگراییهای منفی فرد آنقدر به هدف فکر میکند که موقعیتهای پیش رو را از دست میدهد. به این ترتیب افراد با کمالگرایی منفی از شروع کارها و پذیرش مسوولیت هراس دارند.
به نظر میرسد خانواده به گونهای مشروط روی شخصیت این نوجوانان ارزشگذاری میکند. مثلا میگوید: «تو بچه خوبی هستی، اگر لباسی که من فکر میکنم در شان توست بپوشی» یا «اگر نمره خوبی بیاری به تو افتخار میکنم» بنابراین بهتدریج خود نوجوان و خواستها و علایقش نادیده گرفته میشود؛ یعنی او فقط جایی دیده و پذیرفته میشود که مطابق آرمانهای پدر و مادرش رفتار کند.
خود والدین هم اگر مدام خودشان را با دیگران مقایسه کنند و احساس حسرت و رشک داشته باشند، سعی میکنند تمام آرمانها و آرزوهای خودشان را به فرزندانشان دیکته بکنند و با سختگیری زیاد اصرار دارند فرزندانشان آنگونه که آنها میخواهند اصلا دچار خطایی نشوند.
نوجوانان کمالگرا معمولا اگر مطابق میل والدینشان رفتار کنند، احساس امنیتشان به خطر میافتد. به این ترتیب آنها برای شروع هر کاری به شدت احساس خطر و ناامنی میکنند ولی خودشان هم نمیدانند این احساس ناامنی از کجا ناشی میشود. در واقع آنها هیچ وقت بابت ویژگیهای واقعی خودشان تایید نمیشوند، بلکه همیشه تشویق شدهاند چون مطابق میل دیگران رفتار کرده یا تصمیم گرفتهاند.
بحران هویت
بحران هویت در نوجوانی باعث میشود بچهها بیشتر به سمت کمالگرایی سوق پیدا کنند چون در ذهنشان شک و تردیدی برای تشخیص درست و غلط بودن به وجود میآید. به این ترتیب اگر نوجوانی عزتنفس کافی نداشته باشد و قدرت تشخیص او به اندازه لازم رشد نکرده باشد، در این دوره به شدت دچار بحران میشود و حتی نمیتواند تشخیص دهد چه رنگ، تیم یا تفریحی را دوست دارد. در واقع قدرت انتخاب ندارد چون میترسد نکند اشتباه کند و با شماتت اطرافیان مواجه شود و اغلب نگران قضاوت دیگران در مورد خودش است.
بخش دیگر مشکل کمالگرایی هم مربوط به نوجوانانی است که والدین کمالگرایی داشتهاند. اینگونه والدین سعی میکنند تا حد ممکن خطا نکنند. بنابراین وقتی بچهها با الگویی روبرو میشوند که خطاهای کمی دارد، به دلیل تفاوت سن و تفاوت در علایق و سلایق همیشه از آن عقب میمانند. همین موضوع باعث میشود بچهها برای اینکه بتوانند با والدین خود همانندسازی کنند همیشه حواسشان باشد مرتکب خطایی نشوند.
کودکان باهوش
بچههای باهوشی که کمتر مرتکب خطا میشوند، آسیبپذیری کمتری دارند اما وقتی باز هم تواناییهایشان پاسخ انتظارات والدینشان را نمیدهد، احساس بدی پیدا میکنند. با توجه به اینکه این افراد برای هر چیزی قاب مشخصی مانند خوب و بد، زشت و زیبا یا سیاه و سفید دارند نمیتوانند از زندگی لذت ببرند چون همیشه در جستجوی بهترین هستند و هیچ وقت احساس نمیکنند آنچه که دارند خوب و مناسب است تا بتوانند به خوبی قدرش را بدانند.
بنابراین کمالگرایی شیوه امنیتجویی محسوب میشود و در واقع به افراد حسی از امنیت میدهد؛ یعنی فردی که میخواهد با کمالگرایی خود مقابله کند، ابتدا احساس ناامنی میکند و دچار دلشوره و دلهره میشود. او فکر میکند وقتی بخواهد کمالگرا نباشد، هویتش چندپاره و تکهتکه میشود چون این خود واقعی کمالگراها نیست که از طرف دیگران پذیرفته میشود، بلکه آنها همیشه به طور مشروط موردقبول واقع میشوند. در واقع این «خود آرمانی» کمالگراهاست که پذیرفته میشود، نه خود واقعیشان.
احساس امنیت
برای از بین بردن احساس کمالگرایی در نوجوانان کمالگرا باید قبل از هر چیز به آنها احساس امنیت بدهیم. ضمن اینکه باید کمالگرایی و خود کلمه کمال را برای آنها تعریف کنیم. «کمال» به معنای به دست آوردن «همه خوبیها» نیست، بلکه یعنی هر فرد را با تمام ویژگیهای بد و خوبش بپذیریم؛ نه اینکه فقط زمانی که مطابق میل ما عمل کند و مدام دنبال خصوصیات و ویژگیهای مثبت او باشیم. نوجوان باید بداند در واقع مهم تلاشی است که افراد برای بهتر شدن میکنند، نه اینکه حتما هم باید بهترین باشند. والدین هم باید این موضوع را به فرزندانشان آموزش بدهند که اشکالی ندارد اگر گاهی هم نتوانی به طور کامل به آنچه میخواهی برسی. مهم این است تو تمام تلاش خودت را بکنی. «کمال» خوب بودن بهطور کامل نیست، بلکه هر کس باید به طور کامل تلاش کند. البته آمادگیاش را هم داشته باشد، همیشه موفق نخواهد شد. ضمن اینکه باید این را هم پذیرفت مهم رشدی است که افراد هنگام تلاش کردن حاصل میکنند، نه رسیدنشان به موفقیت کامل.
تقویت عزتنفس
یکی از مسائلی هم که به کمالگرایی بیشتر دامن میزند «مقایسه کردن» بچهها با دیگران است. اگر قرار است مقایسهای شود باید با خود شخص و تواناییهای خودش باشد، نه مقایسه او با دیگران.
مثلا میتوان به نوجوان گفت نمره ریاضی امسال خودت را با سالهای قبل مقایسه کن و ببین چرا کمتر شده. وقتی نوجوان را با شخص دیگری مقایسه میکنیم، او بهتدریج فراموش میکند اصلا خواستههای واقعی خودش چه بوده و نمیداند چگونه باید رفتار و انتخاب کند. در واقع یکی از مشخصههای بارز کمالگرایی نوجوان احساس سردرگمی او است.
کمالگراها اغلب به فکر «ترمیم» و «جبران» نیستند چون یاد نگرفتهاند اگر نتوانند به آنچه میخواهند برسند، فرصت ترمیم، جبران و بازسازی هم وجود خواهد داشت پس نباید خودشان را شماتت کنند و مقصر بدانند.
یکی از عوامل مهم دیگر در کاهش کمالگرایی بالا بردن عزتنفس نوجوانان است. فراموش نکنیم عزتنفس با اعتمادبهنفس متفاوت است. اعتمادبهنفس یعنی نوجوان باید بداند تواناییهایی دارد که میتواند به خاطر آنها اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشد و به خودش بیشتر اعتماد کند اما عزتنفس یعنی میزان ارزشی که ما برای تواناییهای خود قائل هستیم؛ باورشان داریم و از آنها راضی و خوشحال هستیم. مهمتر از آن هم این است که ما در قبال تواناییهای خود بتوانیم ویژگیهای دیگرمان را هم بپذیریم، مثلا پیش خود بگوییم باید بپذیرم نقاط قوت و ضعفی دارم؛ یعنی ظاهر من خوب است ولی خب قد بلندی ندارم. یا شاگرد خوبی هستم ولی ریاضیات را دوست ندارم.بنابراین میزان پذیرش آنچه هستیم و باور ارزش تواناییهاییمان میزان عزتنفس ما را مشخص میکند.
منبع: سلامت